23,000 تومان
موجود در انبار
کتاب دشت شقایقها به نویسندگی محمدرضا بایرامی توسط انتشارات نیستان منتشر شده است.شنبه 27 تیر 1366 …. گرما و گرما و گرما! از سر و صورتم عرق می ریزد. تمام لباس هایم سفیدک زده اند. نه حمامی در کار است و نه حتی آبی؛ به قدر یک شست و شوی معمولی. ناچاری تمام روز را عرق بریزی و تمام شب را بیدار بمانی و چقدر سمج اند پشه ها.
ظهر که می شود، یک ایفای کهنه و زهوار در رفته، دنبالمان می آید. همه ما را به آموزش تکمیلی فرا خوانده اند؛ ما جدیدها را. ستوانی که مسئول بردن ماست، می گوید: ” گوش کنین! ما داریم می ریم آموزشگاه نزاجا. نزدیک شوش. خواهش می کنم هر چی فشنگ دارین، همین جا بریزید زمین. کسی نباید فشنگ همراه داشته باشد. متوجه شدین؟”
خشاب هایمان را خالی می کنیم و بعد سوار ایفا می شویم. ماشین که راه می افتد، چنان گرد و خاکی تو می زند که نزدیک است خفه بشویم. توی هر دست اندازی دل و روده مان به هم می ریزد و گاه تا نزدیک سقف پرت می شویم و چه صدایی گوش خراشی دارد باربند ماشین!
به جاده آسفالته که می رسیم، ماشین آرام می گیرد؛ ما هم و من چشم می دوزم به بیابان و حرارتی که روی زمین موج می زند. همه ساکت اند و در فکر. صدای گلنگدن می آید. بر می گردم. یکی از بچه ها از روی شانه ام بیرون را نشانه رفته. می گویم” داداش بپا! یه قوت فشنگ نداشته باشه؟” می گوید : ” نه خیالت تخت باشه. خشابم خالی خالیه.”
و هنوز خیالم تخت نشده است که صدای انفجاری بلند می شود و گوشم سوت می کشد و گرد و خاک شانه ام، می رود هوا. ماشین روی ترمز می کوبد و سربازی که شلیک کرده، با تعجب اسلحه اش را نگاه می کند و من، احساس می کنم که می بایست رنگ به رو نداشته باشم…….
وزن | 320 کیلوگرم |
---|---|
انتشارات | |
قطع | |
نوع جلد | |
نویسنده |
سال چاپ | 1397 |
---|---|
تعداد صفحات | 248 |
موضوع | رمان |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.