نقد و بررسی
کتاب والس یک نفرهکتاب والس یک نفره
زني از گذشته به ناگاه وارد زندگي خانوادگي يك مرد ميشود. همسر آن مرد روايت دلمشغوليهاي او را برعهده ميگيرد: صداي مامك از پشت در آمد: «كي بود اين وقت شب؟» دو سه تقه به در زد و وارد اتاق ما شد. گفتم: «يكي خوابش نميبرده. گوشي را برداشته به آشنايي، دوستي، قوم و خويشي زنگ بزند، به اشتباه شمارة ما را گرفته.»
ميگويم: «كه عاشق چشمهاي عسلياش شده بودي؟!» سام ميگويد: «جواني بود و…» پشت به ديواركوب تكيه داده به مبل. سايهاش تلنبار شده بر تكهاي از سنگفرش جلوي پايش. شاهكار ميگويد: «جواني و سركشي!» ميخندم:«طغيان احساس!»سهيل روي زمين زانو زده است و ماشين باري زرد كوچكش را روي سنگهاي سبز كف هال سُر ميدهد.
شاهكار ميگويد: «خوش به حالت بابا! فقط يك بار عاشق شدهاي.» و قلممو را توي رنگ نارنجي و اكر ميزند. برميگردد رو به من: «رحم داشته باش مامان! يك بار يك جفت چشم عسلي! فقط يك بار عشق.»ميگويم: «پس سهم من چي؟» ميگويد: «دوست داشتن با عشق فرق ميكند.»
از ماهمنير كهباسي پيش از اين رمان خط تيره آيلين منتشر شده كه اين كتاب برنده جايزة روزي روزگاري در سال 1386 شد.
0دیدگاه