دسته بندی کتاب ها



دوست عزیز برای پی گیری سفارشات باید وارد حساب کاربری خود شده و در ستون سمت راست صفحه سایت با کلیک بر روی گزینه سفارش میتوانید از آخرین وضعیت مرسوله و همین طور شماره رهگیری مرسوله خود آگاهی پیدا کنید. در صورت بروز هرگونه مشکل در فرآیند ثبت سفارش لطفا با شماره 09397365955 تماس حاصل فرمایید.

کتاب شیدا و صوفی اثر چیستا یثربی

توضیحات

کتاب شیدا و صوفی

کتاب شیدا و صوفی رمان تحسین شده توسط انجمن روان شناسان خلاقیت به نویسندگی چیستا یثربی توسط انتشارات قطره منتشر شده است.قسمتی از رمان شیدا و صوفی:

خیابان ها همه شبیه هم بودند. تا حالا زندان نرفته بودم. با خودم گفتم، باز خودشیرینی جلو رئیس؟ آخر این چه سوژه ای بود که قبول کردی؟ پسر جوان پولداری به جرم قتل نامزدش در زندان است و هر لحظه، منتظر حکم قصاص است. خانواده ی دختر هم کارخانه دارند . ابدا حاضر به بخشش نیستند. می دانستم که اسم دختر صوفی بوده، هفده ساله، پیش دانشگاهی هنر.

دم ورودی زندان مجوزه های روزنامه و موبایلم را از من گرفتند. خودم را برای ملاقات با یک پسر عاصی و ویران، آماده کرده بودم؛ آرش مشکات. پسری که هجده سالش تمام شده است و هر لحظه در انتظار طناب دار به سر می برد. در اتاق نسشته بودم که او را آوردند. رنگ پریده با موهای مشکی، چشمان درشت و صورت سبزه.

گفتم ” من شیدایم….. خبرنگار. اگه دوست داشتی می تونی حرف نزنی!” تردید کرد. خواست بیرون برود. گفتم” هیچی رو ضبط نمی کنم. فقط گوش می دم!”

نشست. نمی دانستم از کجا شروع کنم. چهره اش به هر چیزی می آمد جز این که با شال، دختری را خفه کرده باشد!

  • گفت: “عکس هاشو دیدین؟”
  • گفتم: ” یه عالمه عکس ازش دیدم. همه ش زبیا”
  • گفت: “من ازش انداختم!”
  • گفتم: “سوال نمی کنم خودت از هرجا می خوای شروع کن!”
  • گفت برای عکس مدرسه اومد آتلیه ما. خیلی معصوم بود.
  • به بابا گفتم من عکس ها رو میندازم .

اون قدر جاشو عوض کردم و هول کردم که همه ی عکس ها تار شد. مجبور شد یه روز دیگه بیاد. این بار با مادرش اومد. زیر چشمش، کمی کبود بود. هرچی بهش می گفتم لبخند بزن، نمی زد. با عالم و آدم قهر بود.

گفتم: ” خانم موهاتون معلومه … این عکسو قبول نمی کنن!

با بی حوصلگی، عکس انداخت. از داخل لنز نگاهش می کردم. کوچولوی معصوم. انگار به زور اونو عکاسی اورده بودن.

مادرش گفت: آقا یه جور بنداز که برای عکس گذرنامه هم مناسب باشه.

موقع نوشتن قبض دستام می لرزید. اما بلاخره جرئت کردم و شماره ی خودم رو پشت قبض نوشتم. صوفی دید. ولی خودش رو به ندیدن زد.قبض رو کیفش گذاشت. روز بعد عکس آماده بود. مدام به گوشی نگاه می کردم. خبری از تماس او نبود. برای گرفتن عکس ها خودش اومد.گفتم: قابلی نداره.

  • گفت: داره! می خوام یه کاری برام بکنب. خرجش هرچه قدر بشه! یک دسته اسکناس از کیفش در آورد.
  • گفت : بگو عکس ها خراب شده!
  • گفتم: خب باز می آرنت این جا!
  • گفت: نه ! این بار دست شون بهم نمی رسه.
  • ترسیدم. دختر کوچک هفده ساله چه کار می خواست بکند
  • گفت: توبا منی یا با اونا؟
  • گفتم : خب معلوم با تو. ولی پولتو بردار!
  • گفت:بیرونت می کنن!
  • گفتم: این جا مال پدرمه.
  • گفت یه کار دیگه هم ازت می خوام.
  • دیگر شبیه دختر های معصوم خجالتی نبود!
  • گفت: می خوام سه روز منو بدزدی! جاشو پیدا کن! فوریه دیر بجنبی تمومه! اسمت آرش بود. نه؟ می دونی شکل جانی دپی؟
  • آرش کمی آب خورد.
  • گفتم دزدیدیش؟؟؟؟
  • خندید. آب در گلویش پرید؛ گفت : مگه فیلم وسترنه؟ خوگشل بود، اما دخترهای خوشگل زیادی می اومدن اون جا عکس بندازن. دختر ندیده نبودم که! اما یه چیزی تو نگاهش بود ….”
  • ساکت شد. گفتم: ” معصومیت؟”
  • گفت : ” آره و یه سرکشی.یه چیز وحشی که نمی فهمیدم . پدرم همیشه می گفت: اگه کسی ازت کمک خواست و از دستت براومد و نکردی، نامردی!”
  • پس کمکش کردی؟؟؟؟
  • نفس عمیقی کشید:

شب سر پل قرار گذاشتیم. با یه ساک اومد. نفس نفس می زد. نمی دونم از چی فرار می کرد. نمی خواستم بدونم. حتی بند کفشاشو نبسته بود. گفت: بریم؟ نپرسیدم کجا. منم نپرسیدم چرا…قبلا نقشه ریخته بودم ببرمش خونه ی بابابزرگم. یه خونه قدیمی تو دربند. سال بود که تنها زندگی می کرد………..

توضیحات تکمیلی

وزن256 کیلوگرم
انتشارات

قطع

نوع جلد

نویسنده

شماره شابک

9786001199219

سال چاپ

1397

تعداد صفحات

234

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب شیدا و صوفی اثر چیستا یثربی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


X