نقد و بررسی
کتاب دختری قطار اثر پائولا هاوكينزکتاب دختری در قطار
پرفروش ترين رمان سال ٢٠١٥ بخشى از كتاب: قطار رد شد. صدایی از پشت سرم شنیدم و آنا را دیدم که از اتاق بیرون می آید. به سرعت به طرف ما دوید، وقتی کنار او رسید زانو زد و دست هایش را روی گلوی تام گذاشت. تام هنوز نگاهی حاکی از هراس و درد را در چهره اش داشت. خواستم به او بگویم، نه فایده ای ندارد حالا دیگر نمی توانی به او کمک کنی، اما بعد فهمیدم که سعی نداشت جلوی خونریزی را بگیرد. می خواست مطمئن بشود. فنر در بطری بازکن را پیچاند و بیشتر و بیشتر در گلویش فرو برد و در تمام مدت آرام آرام با او صحبت می کرد. نمی توانستم بشنوم که چه می گفت
0دیدگاه