8,000 تومان
ناموجود
مادرم ساکمان را تَرک دوچرخه میبندد و فریاد میزند: «ایلا نترس، عجله کن. وقت نداریم. بدو درِ قفس آهوها و قرد و پرندهها رو باز کن، باید فراریشون بدیم.»تا درِ قفسها را باز میکنم، همهی حیوانها بیرون میدوند. اما گوزنم روی زمین خوابیده و نمیتواند تکان بخورد. گردنش را ناز میکنم و با گریه میگویم: «بلند شو فرار کن. بعثیها دارن میرسن.»
تکان نمیخورد. فریاد میزنم: «بلند شو، اگه بلند نشی نمیبرمت مدرسهها … پاشو، پاشو.»
آرامآرام نفس میکشد و فقط شکم بزرگش بالا و پایین میشود.
مادرم فریاد میزند: «ایلا کجایی؟ زود باش دارن میرسن.»
داد میزنم: «مامان گوزن نمیتونه بلند شه!»
داستانی دربارهی بیرحمی جنگ و تمام نکبتی که همراه خودش میآورد. ایلا، نگهبان باغوحش از سیاهی و رنج جنگ میگوید. داستان پسربچهای کوچک با تخیلی درخشان که امیدش را هیچوقت از دست نمیدهد. با همهی عشقی که به حیوانات دارد، در گیر و دار جنگ برای نجات آنها تلاش میکند… این داستان آن سیاهی و تباهی را که از جنگ حاصل میشود، عینی و ملموس به مخاطب کودکش نشان میدهد تا روشنی صلح و دوستی را بهخوبی دریابد. مهربانی، کمک به خانواده، همنوعان و کمک به هر موجودی که نفس میکشد حتی اگر حیوان باشد، از آموزههای این داستان به کودکان است.
وزن | 110 کیلوگرم |
---|---|
انتشارات | |
قطع | |
نوع جلد | |
نویسنده |
شماره شابک | 9786008025191 |
---|---|
سال چاپ | 1395 |
تعداد صفحات | 90 |
موضوع | رمان نوجوان |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.