نقد و بررسی
کتاب در سیاهی چشمان تو گم شدمکتاب در سیاهی چشمان تو گم شدم
کتاب در سیاهی چشمان تو گم شدم نویسنده ثریا رشیدی انتشارات پرسمان همزمان با غرش شديد رعد و برق و صداي زنگ ساعتِ كنار تختم بيدار شدم. طوري ترسيده بودم كه تا چند ثانيه متوجه موقعيتم توی اطاق نبودم. تقريباً تمام شب رو نخوابيده بودم. قرص خواب هم نزديكيهاي صبح اثر كرد و اين صداي مهيب همون اندك آرامشي رو هم كه پيدا كرده بودم، به هم زد. اين اواخر مرتب ذهنم درگير مسایل عجيب و غريب ميشد و دایم كمبود خواب داشتم. با حرص زنگ ساعت رو خاموش كردم. كمي لبهی تخت نشستم و سعي كردم تو تاريكي در و پنجره و اشيای داخل اطاقم رو شناسايي كنم.
0دیدگاه